قصر شکلاتی

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.....

قصر شکلاتی

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.....

جملات پشت کامیون




لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن
*
بوق نزن ژیان
میخورمت
*
بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع
عشق آمد و گفت من بی سوادم
*
پشت یه ژیان هم نوشته بود
جد زانتیا
*
قربان وجودت که وجودم زوجودت بوجود آمده مادر
*
شتاب مکن،مقصد خاک است
*
رادیاتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوش
گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
*
تو هم قشنگی
*
کاش جاده زندگی هم دنده عقب داشت
*
سر پایینی برنده
سر بالایی شرمنده
*
داداش مرگ من یواش
*
کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت
*
تند رفتن که نشد مردی
چشم انتظارم که برگردی
*
یا اقدس
یا هیچکس
*
زندگی نگه دار پیاده میشم
آیی بی وفا کجا میری
اونطرفی که ورود ممنوعه
*
ای ماشین با مرام، نشو نامرد با ما
*
عشق یعنی
بهش بگی دوسش نداری ؛
و بعد بری یه گوشه و حسابی گریه کنی
*
محبت از درخت آموز که سایه از سر هیزم شکن هم برنمیدارد
*
دریای غم ساحل ندارد
*
بابا تو دیگه کی هستی
*
قربون دل غریب پرستت
*
داداش، جون من یواش
*
خوش غیرت
*
بی تو هرگز ............ باتو ؟؟؟؟ عمرا
*
از عشق تو لیلی ........... رفتم زیر تریلی
*
دنبالم نیا اسیرم می شی
*
همه از مرگ می ترسند من از رفیق نامرد
*
در پناه مولا
*
به مد پرستان بگو آخرین مد کفن است

دلنوشته....


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است ...
دریا ومن چقدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بی قرارم و او بی قرار نیست !
با او چه خوب میشود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگار نیست
امشب ولی هوای جنون موج می زند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ، ببین
دریا هم اینچنین که منم ، بردبار نیست .................................
***************************************************                                                                     زیر باران نشسته ام
بالای سرم ستاره است و فرشته
باد می آید و یاد تو را روی گلبرگها می ریزد
زندگی تند و شتابناک همراه رود کوچکی که روبرویم است می گذرد
عطر گذشته ها لباسهایم را خوشبو کرده است
 
 
قسمتی از دیروز هنوز روی سر انگشتانم راه می رود
خاطرات با تو بودن را چه تلخ و چه شیرین دوست دارم
باران مرا یاد اشکهایت می اندازد
یاد لحظه های خداحافظی؛ یاد انتظارها و دیدارهای دوباره
ناودان کوچک خانه ام از این همه بارش سبز به شوق می آید و آواز می خواند
 
زندگی می رود و خاطره ها می مانند
خاطره ها می روند و ما می مانیم
ما می رویم و جاده ها می مانند
 خوشا با تو ماندن؛خوشا با تو رفتن؛
 
با تو می توان از آسمان بالا رفت
با تو می توان درختهای زمینی را تا کهکشانهای دور دست برد
با تو می توان جوان ماند
جوانتر ازآسمانی که دیشب به دنیا آمد
 
شکی ندارم که نفسهای تو می تواند همه ی مردگان شهر را زنده کند
با تو می توان بزرگتر و سبزتر از زندگی بود